hootdalgan.irروابط عمومی قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه در اطلاعیهای اعلام کرد: صبح امروز دوشنبه یک تیم تروریستی وابسته به سرویسهای جاسوسی بیگانه در منطقه "قصر قند" و "نیک شهر" در جنوب شرق کشور با اقدام قاطع رزمندگان قرارگاه نیروی زمینی سپاه منهدم و اعضای آن به هلاکت رسیدند.
این اطلاعیه افزوده است:این عملیات پس از یک سلسله عملیات شناسایی، تعقیب و گریز طی روزهای اخیر انجام و مقادیر قابل توجهی سلاح، مهمات و تجهیزات ارتباطی آنان به دست رزمندگان این قرارگاه افتاد.
اطلاعات تکمیلی متعاقباَ منتشر خواهد شد.
انتهای پیام/
منبع:عصرهامون
:: موضوعات مرتبط:
خبر , ,
:: برچسبها:
قرارگاه قدس ,
:: بازدید از این مطلب : 614
آنها چفیه داشتند… من چادر دارم…. آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند… من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم…
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود… من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم… آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند… من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند … من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم… آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند…
من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم ...
ریشهی فرهنگی این شعار از قرآن کریم اخذ شده است که خداوند متعال در مواردی میفرماید «مرگ بر» مانند:
«قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ» (الذاریات - ۱۰)
ترجمه: مرگ بر [خدا بکشد] دروغگویان را (که با سخنان غیر واقعی و غیر مستدل مردم را منحرف میکنند).
«قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ» (عبس - ۱۷)
ترجمه: مرگ بر [خدا بکشد] انسان را که چقدر کفرانگیز است. (یعنی مرگشان باد به خاطر کفرشان).
«قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ» (العروج - ۴)
ترجمه: مرگ بر (کشته باد) کسانی که آتش و دود مهیا میکردند [تا مؤمنین به خداوند را در آنها انداخته و بسوزانند].
دو چیز تداوم این شعار را رقم زده است؛ نخست روح ظلم ستیزى مردم ایران که نیروى ایجاد انقلابى عظیم را داشتند و دیگر رسوایى آمریکا در اینکه نشان داد مظهر بیداد و فرعونیت است و از هیچ تجاوز و جنایت و خیانتى براى شکستن عمود خیمه اى استقلال و به قفس درآوردن آزادى این ملت، فروگذار نمىکند. این دو عامل، همچون دو بال پر توان، شعار مرگ بر آمریکا را در سپهر شعور تاریخى مردم مسلمان وانقلابی ایران به اوج رسانید.
عملکرد دولتمداران آمریکا طی 36سال گذشته از انقلاب اسلامی ایران همواره ذهنیتی منفی از این کشور را در ذهن مردم ایران باقی گذاشته است.
روایت جنایات آمریکا علیه مردم ایران بدون شک سیاهه ای طولانی خواهد شد، سیاهه ای که ترور، تجاوز، تحریم و حمایت از مخالفان انقلاب اسلامی تنها بخش کوچکی از آن خواهد بود.
اما در این میان مطرح کردن یک سوال و پاسخ آن می تواند ماهیت دولت آمریکا را بیشتر نمایان کند؛ «آیا آمریکا تنها به ایران ظلم کرده است؟»
بدو ن شک پاسخ این سوال جواب های بیشماری در افغانستان و عراق دارد، کشورهایی که نزدیک به 12سال در اشغال آمریکا قرار داشته و مردم آن طعم خشونت آمریکایی ها را درک کرده اند.
در همین حال کشورهای بسیاری در سراسر جهان وجود دارند که حداقل یکبار طعم وحشی گری از نوع آمریکایی را چشیده اند.
بنابراین گزارش، یکی از خطرناک ترین نوع جنایت های آمریکا علیه کشورهای جهان، استفاده و بکارگیری تسلیحات بیولوژیکی و رادیواکتیویته علیه دیگر کشورهای جهان است.
این تسلیحات نه تنها به صورت فروش بمب های شیمیایی به کشورهای همراه سیاست های آمریکا صورت می گیرد بلکه با ورود به موضوعات دارویی، توانایی خطرناکی را در اختیار کشوری قرار داده که بیشترین تعداد جنگ را در سالیان اخیر به دنیا تحمیل کرده است.
در این گزارش به بررسی تسلیحات خطرناک هسته ای و بیولوژیکی ایالات متحده آمریکا می پردازیم؛ کشوری که امروز سعی دارد با نقاب دموکراسی خواهی و تاکید بر گفت و گو محوری، چهره جنایتکار خود را پنهان کند.
شعار مرگ بر آمریکا از کشور ما شروع شده و امروز در منطقه وجهان فراگیر شده است، حال ما که این شعار را به راه انداختهایم بخواهیم آن را حذف کنیم؛ اصلا اینگونه نخواهد شد.hootdalgan.ir
این داستان واقعی است….حتما بخوانید
در تاریخ ۲۰ مهرماه سال ۶۵ جوانی به نام امین ، نامه ای برای مجله ی زن روز می نویسد و داستان عجیب زندگی خود را بازگو می کند:
نامه ی اول:
پسری ۱۷ ساله هستم و در خانواده ای مرفه و ثروتمند زندگی می کنم. پدرو مادرم هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را خارج از منزل سپری می کنند. انقدر مشغله ی کاری شان زیاد است که اصلا از خودشان نمی پرسند تنها فرزندشان ( من ) کجا هستم ؟ چکار می کنم ؟ با چه کسی رفت و امد دارم؟… تنها کاری که آنها برایم کردند این بود که برای رفع مشکل تنهایی ام در خانه ، دختر خاله ام ( که همسن خودم می باشد ) را به سرپرستی پذیرفتند ، تا تنهایی ام را پر کند. غافل از اینکه این آغاز مشکلات من بود. یکسال است که دختر خاله ام به خانه ی ما آمده و مدام با پوشیدن لباسهای نیمه برهنه و آرایش های هوس برانگیز و ترفندهای شیطانی ، از من تقاضای نامشروع با خود را می کند. اما به لطف خدا من تا به حال اسیر این هوسبازیهایش نشده ام و بر خلاف پدر و مادرم که می دانم مثل دختر خاله ام اهل هوسبازی هستند ، دامن خود را به گناه آلوده نکرده ام.
شما را به خدا کمکم کنید. چطور می توانم جواب حرفهای چرب و نرم دختر خاله ام را بدم؟ بارها او را نصیحت کرده ام ، اما گوشش بدهکار نیست. می دانم که اگر موضوع را با پدر و مادرم مطرح کنم ، انها نیز از دختر خاله ام حمایت می کنند. می دانم که زیبایی ام باعث می شود که دختر خاله ام اشتیاق بیشتری به من پیدا کند. اگر موهای طلایی و چهره ی زیبا نداشتم شاید اینطور نمیشد.من نمی خواهم تسلیم شوم ، نمی خواهم گناه کنم. ای کاش زیبا نبودم ، ای کاش در خانواده ای فقیر زندگی می کردم و چهره ی زشتی داشتم تا چنین اتفاقی برایم نمی افتاد. کمکم کنید که او را هدایت کنم ، کمکم کنید به گناه نیفتم …
با تشکر ، برادرتان امین ۲۰ مهرماه ۱۳۶۵ ساعت ۱۷:۳۰
نامه ی دوم:
امین در تاریخ ۱ دی ماه ۱۳۶۵ نامه ی دوم خود را به مجله ی زن روز ارسال می کند :
مسئولین مجله زن روز ، سلام! مدتهاست که منتظر جواب شما هستم ، اما هنوز نامه ای از شما دریافت نکرده ام. قضیه ی جالبی برایم اتفاق افتاده که خدمتتان بازگو می کنم:
حدود یک هفته بعد از اینکه برای شما نامه نوشتم و در مورد هوسبازی های دختر خاله ام توضیح دادم ، شبی در خواب مردی سبز پوش را دیدم که به من گفت: امین جان! وقت ان رسیده که به دانشگاه اصلی بروی ، وقت را تلف نکن… تعبیر خواب را از روحانی مسجدمان پرسیدم و گفتند: دانشگاه اصلی همان جبهه است. الان که دارم این نامه را برایتان می نویسم عازم جبهه هستم. شاید لایق شهادت گردم و تا آمدن جوابتان به سوی معبودم پر کشیده باشم ، برای همین آدرس مدیر دبیرستانمان را میدهم که اگر جواب نامه ام را فرستادید و من در این دنیا نبودم ، به شما خبر شهادتم را بدهد. اگر هم که زنده بودم ، خودم جواب خواهم داد…
خداحافظ و التماس دعا!
برادرتان امین ۱ دی ماه ۱۳۶۵
امین چهار روز بعد از نوشتن نامه ی دوم ، در عملیات کربلای چهار به شهادت رسید…
… نمی دونم چی بگم
فقط میگم خدایا! تو رو قرآنت من رو مثل امین آزمایش نکن
خدایا! اگه قراره مث امین آزمایش بشم ، تو رو قرآنت بهم معرفت یوسف پیامبر ع رو بده ، همونطور که به امین دادی
خدایا امین توی کنکور دنیا قبول شد و رفت دانشگاه ، به مدرک شهادت هم رسید ، به ما جوونای امروزی هم مدرک عاقبت به خیری بده
بسه دیگه ! به خودت قسم از گناه خسته شدیم.
دلمون میخاد در کنار تو به آرامش برسیم ، پس نذار توی دامن شیطان بمونیم…
خدایا دلمون میخاد مث امین بفهمیم لذت گناه پوچ و زود گذره
دلمون میخاد بفهمیم آرامش توی گناه نکردنه
خدایا! امین برا اینکه گناه نکنه آرزو میکرد زیبایی و ثروت نداشته باشه
اما بعضی از ما دخترو پسرای امروزی به هر دری می زنیم که خودمون رو جلو جنس مخالف زیبا جلوه بدیم
هر کاری می کنیم که دل طرف مقابلمون رو بلرزونیم
غافل از اینکه اگه دل یه جوون به خاطر رفتار ما بلرزه و به گناه بیفته ، اشک امام زمان عج جاری میشه
خدایا! چرا من اینا رو نمی فهمم؟ دستمون رو بگیر خدا
تو رو به خوبانت بهمون لیاقت امین شدن رو عطا کن….
اگرچه زحمات طاقتفرسا و تلاشهای غیرقابل وصف مردم در طول دوران مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی در بیستودو بهمن سال 57، منجر به سقوط حکومت مستبد و فاسد پهلوی شد اما هنوز روش جایگزین حکومتیِ جدید، مشخص نشده بود. به عبارت دیگر، کنار زدن حکومت سابق، به تنهایی نمیتوانست برای استمرار انقلاب، کافی باشد؛ بلکه حتماً باید شیوهای جدید و متناسب با شرایط آن روز دنیا ارائه میشد تا هم از گزند طعن و کنایههای دشمنان در امان میبود و هم ماهیت و اصالت اسلامی بودن خود را حفظ میکرد. همین ضرورت فوری بود که سبب شد فقط یک ماه و نیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همهپرسیِ تعیین نوع حکومت، برگزار شود. شور و هیجان مردم برای برگزاری این انتخابات را میشد از صفوف طولانی آنها در محل صندوقهای اخذ آرا مشاهده کرد. نتیجهی بدستآمده، بسیار پرمعنا بود: رأی 98/2 درصدی به «جمهوری اسلامی». به این ترتیب و «بعد از آن دوران کوتاه صدر اسلام، یک حکومتی اعلان شد، یک نظامی اعلان شد که دارای دو خصوصیت مردمی بودن و الهی بودن است؛ یعنی جمهوری اسلامی.»[1]
آزادی بوجود آمده در کشور، مورد سوءاستفادهی عناصر معاند قرار گرفته بود و تلاش زیادی انجام شد تا ذهن و رأی مردم را تحتتاثیر قرار دهد. «آن جناحهایی که بر مطبوعات کشور مسلط بودند، روشنفکرهای چپ و نیمه چپ و لیبرال و التقاطی، اینها که مطبوعات آن روز را اطلاعات، کیهان آن روز را توی مشت داشتند ... هرچه دلشان میخواست مینوشتند. رفته بودند اینجا و آنجا این روشنفکرهای گروهکی سیاسی ملحد و نیمهملحد از شخصیتهای گوناگون نظر خواسته بودند که به نظر شما آری یا نه درست است؟ یا بیائید چندجور حکومت را مطرح کنیم و رأی بگیریم. مقصودشان هم این بود که مردم را از آن یکپارچگی خارج کنند.»[2]
با وجود تبلیغات گستردهی عناصر معاند برای القای روشهای دیگر حکومتی، مردم رشید ایران با رأی قاطع به «جمهوری اسلامی»، انقلاب خود در بهمن پنجاهوهفت را تکمیل کردند و از این رو میتوان گفت که «نقطهی مکمل و متمم انقلاب بیستودو بهمن بود یعنی خلاصهی محصول بیستودو بهمن، روز جمهوری اسلامی روز دوازدهم فروردین بود.»[3]
12فروردین، روزی بود که معارف ناب اسلامی از لابلای متون و سطور کتابها به عرصهی حکومتی آورده شد و اسلام عزیز، مجالی برای تحققیافتن پیدا کرد. طبیعی است که وقتی سخن از حاکمیت اسلام به میان میآید حتما باید سراغی از کسانی که نسبت به تحولات اسلامی حساس هستند یعنی مسلمانان دنیا هم گرفت. پس از یک منطر و زاویه، میتوان گفت که «روز جمهوری اسلامی روز عید فقط ما مردم ایران نیست، بلکه عید همهی کسانی میتواند باشد که مسلمانند، یعنی نزدیک به یک میلیارد جمعیت. آنها هم، یعنی ملتهای مسلمان عادت کردند که اسلام را در حال دفاع در موضع انفعال، درحال انزوا ببینند. آن وقتی که یک ملتی در موضع تهاجم به قدرتهای سلطهگر و تهاجم به نظامهای بشری ناقص قرارمیگیرد و اعلان یک جمهوری براساس اسلام میکند این برای همهی ملتهای مسلمان مایهی مباهات و سربلندی است.»[4]
امید آنکه با قدرشناسی ما، این «جمهوری اسلامیِ» برآمده از آرای مردم و قوتگرفته از زحمات امام(ره) و خون پاک شهدای اسلام، مثل گوهری گرانبها مورد توجه و مراقبت باشد و هر روز شاهد سرافرازی و بالندگی بیشترآن باشیم.
پینوشت:
1- مصاحبه رهبرمعظمانقلاب، 10 فروردین 1364
2- همان
3- همان
4- همان
:: موضوعات مرتبط:
سیاسی , ,
:: برچسبها:
12فروردین ,
:: بازدید از این مطلب : 542
کنار خیابان منتظر تاکسی ایستاده بود. باد شدیدی میآمد، نزدیک غروب بود، هوا کم کم داشت تاریک میشد. آسمان نم نم داشت به حال مردمان گریه میکرد. باد که میآمد چادرش در باد موج نمیخورد، چادرش را هم هر چه محکم تر میگرفت ماشینی رد نمیشد. در همین حال سه تا دختر دیگر هم آمدند و منتظر تاکسی ایستادند، لباسهایشان مناسب نبود، حتی باران هم باعث این نمیشد که شالهایشان را کمی بستهتر به سر کنند؛ هر چند لحظه یکبار باد باعث کشف حجابشان میشد و آنها با بیرغبتی دوباره شالها را به سرشان میکشیدند. چند لحظهای نگذشته بود که یک ماشین ترمز کرد و دخترها با خنده و ناز سوار ماشین شدند.
بانوی مشکیپوش ماند و خیابان و اشکهای آسمان. بعد از چند دقیقه تاکسی آمد، پیرمرد با مهربانی او را بابا خطاب میکرد و از اوضاع زمانه برایش میگفت. تعریف میکرد که خانمها با بیحجابی، امنیت را از خودشان و جامعه گرفتهاند.
میگفت که در بزرگراه که میآمده یک ماشین که سرنشینانش دو پسر و سه دختر بودهاند چپ کرده، انگار که پسرها قصد ربودن دخترها را داشتهاند و دخترها هم حجاب مناسبی نداشتهاند. از آن به بعد بانوی مشکی پوش چادرش را محکمتر بغل می کرد. و با دقت بیشتری به کلام شهید مطهری میاندیشید که فرموده بود: حجاب مصوونیت است نه محدودیت.[1]
پینوشت:
[1]http://yamojir.com/fa/panahian/2350-88-09-17-حجت-الاسلام-والمسلمین-پناهیان
[1]برگرفته از کتاب مجموعه آثار جلد 19 صفحه 450 نويسنده: استاد شهيد مرتضي مطهري
آرامگاه خواجه غلطان، مهمترين زيارتگاه شهرستان زابل محسوب میشود كه همواره پذيرای تعداد زيادی از زائران، گردشگران و علاقهمندان به آثار تاريخی بوده و اين بنا در بالاترين ارتفاع قله كوه خواجه و در جبهه شمال شرقی به شكل مستطيل ساخته شده و شامل سر در ورودی با طاق نيزهدار و يك اطاق گنبددار است.
درون اين اتاق، قبری بزرگ به طول 3 متر ديده میشود كه در كتاب «احياالملوك» شاه حسين سيستانی، آرامگاه مذكور را متعلق به برادر دانيال نبی نسبت میدهد. كوه خواجه دارای بسياری از مجموعههای تاريخی از جمله كاخ و معبد كوه خواجه، قلعههای رستم، كافران، سام، كوك كهزاد، چهل دختر، سرسنگ و زيارتگاه خواجه غلتان، ساختمانهای پيرگندم بريان، خانه شيطان، آرامگاهای قديمی و قبور دوران اسلامی است.
كوه خواجه در دوره ميترايی و در دورههای زردتشتی، بهسبب وجود آتشكده، مركزی عبادی بوده و در دورههای بعدی نيز همچنان احترام خود را حفظ كرده، اين كوه نزد سه دين زرتشت، مسيحيت و اسلام همواره مقدس بوده و به همين علت در ميان ايرانيان از جايگاه و ارزش والايی برخوردار است.
نام اصلی آن کوه غلتان است ، شاید این وجه تسمیه از آن جهت است که بر فراز کوه نزدیک به مزار تخته سنگ شیب داری است که اغلب اهالی محل بر روی آن دراز میکشند و نیت میکنند ، چنانچه نیت شان بر آورده شود بر روی آن به راحتی میغلتند.
به جز مزار خواجه غلطان مزار دیگری نیز بر فراز کوه موجود است که به «پیر گندم بریان »مشهور است و همه ساله به خصوص در ایام نوروز اهالی محل که بیشتر طبقه دهقان را تشکیل میدهند مقداری گندم برشته بپای این مزار میریزنند تا خداوند به محصو لشان برکت دهد.
مارسل بریون در کتاب «منم تیمور جانگشا»از قول تیمور مینویسد :امیر زابلستان همچنان سوار بر گاو مرا که سوار بر اسب بودم از شهربیرون برد و قلعه ای رسیدیم که ویران شده بود و به من گفت که :رستم در اینجا به دنیا آمده است.
این آرامگاه همواره پذیرای تعداد زیادی از زائران، گردشگران و علاقهمندان به آثار تاریخی بوده است.
انتهای پیام/
منبع:اوشیدا
:: موضوعات مرتبط:
گردشگری , ,
:: برچسبها:
آثار تاریخی ,
:: بازدید از این مطلب : 760
سایت طایفه هوت رخشانی شهرستان دلگان:
جهت درج مطالب شمامخاطبین سایت طایفه هوت رخشانی شهرستان دلگان،مطالب (زندگینامه شهدای محل زندگیتان،اخبار فرهنگی روستا،درباره روستا ومکانهای دیدنی روستای محل زندگیتان و...)خود رابه آدرس hootdalgan@chmail.irویا به سامانه پیامک 500028360533ارسال نماییدتابه نام خودتان در سایت درج گردد.....(آدرس ما درشبکه اجتماعی افسرانhttp://www.afsaran.ir/profile/hootdalganلطفا از مابازدیدنمایید).
اهالی این طایفه در روستای چاه محمد غرب شهرستان دلگان مستقرهستند.
جوانان زیادی از این طایفه در طول 8سال دفاع مقدس به جبهه های حق علیه باطل اعزام شدندویاشهید شدند ویا جانباز،شهیدانی روحانی شهید رحمت اله وپاسدار شهیدعلی اکبروروحانی شهید دادمحمد از آنجمله اند.
مذهب طایفه:مذهب همه افراد طایفه شیعه اثنی عشری می باشد.
آثارمذهبی،تاریخی ،فرهنگی وگردشگری روستای طایفه:مساجدحضرت ولیعصر(عج)تاریخ ساخت1364شمسی وامام رضا(ع)،کتابخانه مسجد حضرت ولیعصر(عج)،تالاب وجنگل هیروک جنوب روستا،تپه های تاریخی رندان،صنایع دستی مثل سوزن دوزی وپولک دوزی زنان.
شغل اکثرطایفه کشاورزی ودامداری است.
این طایفه افرادی زیادی را داردکه مقاطع عالی تحصیلی را طی نموده اند یا درحال تحصیلندمانندمهندس شیرمحمدبامری،مهندس رسولبخش بامری،مهندس غلام محمدرخشانی،حجت السلام مصطفی وحمیدپرورش از آنجمله اند.
تیره های طایفه در روستای چاه محمد:میردوستی،شهدوستی،عباسی.
جمیعت طایفه:300نفر
این طایفه اقوام زیادی درایرانشهر(گزهک بزمان وبمپور)،دهنو وچاه علی اسلام آباد کرمان،سرمیچ لاشار،ایرانشهرو... دارند.